پست های ارسال شده در شهریور سال 1388

با خوندن پست امروز مستانه این پست رو میخوام بنویسم که از ته ته دل و وجود فلفله : یه چیزی ... ادامه مطلب

داستان از این قراره که این کلامات رو که میشنوید یاد چی میفتید یه هوو !! دریا : نیمه شب های ... ادامه مطلب

من اومدممممممممممم یکشنبه که از شما خداحافظی کردم اومدم که برم........... از پله های اداره پرتاب شدم پایین! و با صورت فرود ... ادامه مطلب

همیشه وقتی میخوام اینطوری ته ته وجودمو بگم برام بیانش خیلی خیلی سخته !! نه اینکه چون میخوام لایه ای از ... ادامه مطلب

من هنوز زنده ام اگه نمی نویسم چون سرمان بسی درد میکند فکر کنم یکمی سرما خوردم ! فردا میخوایم بریم سفر  ... ادامه مطلب

پنجشنبه خاله همسری مارو افطار دعوت کرده بود در اصل پاگشا کرده بود ! بازم دستش درد نکه پاگشای مفصل بود سه ... ادامه مطلب

از دیروز کلاس رانندگی میرم ! به هر حال به خودم تکون دادم و طلسم شکست ومن رفتم کلاس! دیروز اولین ... ادامه مطلب

دیشب ساعت ٩ بود که هوس کردم برم که برم بازار شهر ری! چادر عربی بخرم !!!!!!! و همسری بردتم جاتون خالی ... ادامه مطلب

به هر حال مدرکمو گرفتم ______________ فکرشو بکن با چه حالی خاله پری اومده بود و من داشتم میمردم ولی رفتم ... ادامه مطلب